شهدا شرمنده ایم خاطرات مردان بی ادعا
| |||
|
به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس (باشگاه توانا)، در شام غریبان عاشورای سال 1322، در یکی از روستاهای «فریدون کنار» کودکی به دنیا میآید که نام او را «حسین جان» گذاشتند. او اولین فرزند خانواده «بصیر» بود. تحصیلات ابتداییاش را در مدرسه ثنایی فریدون کنار گذراند و دیگر ادامه تحصیل نداد. حسین جان، در کنار کشاورزی به آهنگری نیز مشغول شد. در مردادماه 1350 هنگامی که در شرکت باطریسازی وزارت جنگ در تهران مشغول به کار شد، به علت فعالیتهای سیاسی اخراج شد و مجدداً به زادگاهش در فریدونکنار بازگشت و کار در آهنگری را ادامه داد. به دلیل فعالیتهای سیاسی علیه رژیم شاه و طرحریزی راهپیماییها در فریدون کنار، بارها دستگیر و روانه زندان شد؛ اما این پایان مبارزات او علیه باطل و دشمنان این آب و خاک نبود، چرا که اینبار با آغاز جنگ تحمیلی در قامت یک مبارز تمامعیار وارد صحنه کارزار شد. جانشین گروهان لشکر 25 کربلا، فرمانده گروهان لشکر 25 کربلا، فرمانده گردان لشکر 25 کربلا، فرمانده محور جبهه ذوالفغاری آبادان تا جبهه ماهشهر، فرمانده گردان در عملیات طریقالقدس، فتح بستان، رمضان، محرم، خیبر، بدر، والفجر 4 و 6 و 7 و 8؛ کربلای یک، و 2 و 3 و 5 و 8 و 9، فرمانده تیپ یکم لشکر 25 کربلا و قائم مقام لشکر 25 کربلا در عملیات 10 مسئولیتهای شهید بصیر در دوران دفاع مقدس بوده است؛ این فرمانده شجاع خطه مازندران در سوم اردیبهشت سال 66 در منطقه ماووت عراق در عملیات کربلای 10 شربت شهادت نوشید و زندگی سراپا عشق و ایثارش به خون سرخش خضاب شد. **** سردار «مرتضی قربانی» فرمانده وقت لشکر ویژه 25 کربلا و مشاور کنونی رئیس ستاد کل نیروهای مسلح در گفتوگو با خبرنگار حماسه و مقاومت فارس «باشگاه توانا» با بیان خاطراتی از دوران همراهی با «سردار حاج حسین بصیر» اظهار داشت: لشکر ویژه 25 کربلا روزهای نخستین جنگ تحمیلی، ابتدا به عنوان گروهان کربلا توسط تعدادی از افراد داوطلب و جمعی از روحانیون که به فرمان حضرت امام(ره) در جبهه حضور پیدا کرده بودند، تأسیس شد و در مدت 367 روز محاصره خرمشهر و آبادان، جانانه در مقابل نیروهای عراقی مقاومت کرد. با شروع عملیات ثامنالائمه تمام اهداف دشمن که قصد پیشروی به آبادان را داشتند، مورد هدف قرار گرفت و بعد از پایان محاصره آبادان، لشکر 25 کربلا به عنوان اولین لشکرهای سپاه تشکیل شد که عمده نیروهای آن نیز از استان اصفهان بودند. در عملیات رمضان، استان اصفهان با 3 لشکر 8 نجف، 14 امام حسین(ع) و 25 کربلا شرکت کرد، اما به دلیل عدم سازماندهیهای این لشکرها از استانهای دیگر نیز گردانهایی برای کمک به این لشکرها میپیوستند. لشکر 25 کربلا ابتدا در شکل گروهان بود، سپس تبدیل به گردان، محور، تیپ، لشکر کربلا و درنهایت لشکر ویژه کربلا تشکیل شد و فرمانده آن از ابتدا یعنی از سال 60 تا زمان تشکیل ویژه لشکر کربلا برعهده من بود. این لشکر شامل نیروهایی از استانهای گیلان، مازندران و گلستان است که در عملیات محرم با شرکت نیروهای این سه استان دشمن را تا عمق 15 کیلومتری داخل عراق به عقب راندیم؛ و پس از پایان عملیات، بنده لشکر را تحویل فرماندهان مازندران دادم و در این زمان سردار عمرانی مسئولیت فرماندهی لشکر 25 کربلا را برعهده داشتند. در لشکر 25 کربلا از ابتدای ورود به منطقه، بیش از 20 نفر جانشین و قائم مقام به شهادت رسیدند، البته در فاصله واگذاری لشکر 25 کربلا به استان مازندران، بنده مدت 2 سال به لشکر 5 نصر خراسان رفتم و مجدداً دو سال پس از اینکه این لشکر را به آقای قالیباف به عنوان فرمانده و سردار شهید شوشتری به عنوان جانشین تحویل دادم، به لشکر 25 کربلا برگشتم. در این مرحله لشکر ویژه 25 کربلا را که شامل یک تیپ زرهی به نام 28 صفر از اصفهان و تیپ پیاده احمدبن موسی از شیراز بود، تأسیس کردم که این لشکر ویژه از ترکیب نیروهای داوطلب بسیجی و سپاهی مازندران و گلستان بود که در آن شهیدان طوسی، بلواسی، گلگون، نوبخت و حاجاصغر و حاجحسین بصیر حضور داشتند و تشکیل آن در ابتدای سال 64 بود.
در مرحله دوم که فرماندهی لشکر ویژه کربلا را برعهده گرفتم، عمده نیروهای ما از مازندران بودند که شامل نیروهای بسیج و سپاه میشدند و در واقع این دو استان، تأمینکننده اصلی این لشکر بودند. بنده از مشاهده نیروهای استان مازندران به لحاظ فداکاریهای زیاد و روحیه مذهبی در جبههها؛ بسیار حیرتزده بودم، به بیان دیگر لشکر ویژه 25 کربلا یک نیروی ذخیره فوقالعاده از اسفندماه 64 تا پایان جنگ بود که از استانهای مازندران، گلستان و جمعی دیگر از یاسوج آن را تشکیل میدادند و تأمینکننده عملیاتهای این دوران از جنگ بود. * تشکیل «گردان فاتحین» از ویژگیهای لشکر ویژه 25 کربلا ویژگیهای نیروهای لشکر ویژه 25 کربلا رعایت سلسله مراتب، ادب در رفتار و مقید بودن به فرائض دینی، سرعت و تحرک به موقع و سریع در قلع و قمع دشمن و اطاعت محض از رهبری است، اما در کنار همه این ویژگیها یک ویژگی خاصی در این لشکر هست و آن تشکیل گردان فاتحین در آن بود، این گردان از طلبهها و روحانیونی تشکیل میشد که ما برای آنها 15 نوع آموزش لازم را برنامهریزی کرده بودیم و از 250 روحانی استفاده میکردیم و آنها در قسمتهای مختلف و در بین نیروها حضور داشتند. فرماندهی این نیروها برعهده حجتالاسلام جعفری دادستان فعلی استان مازندران بود و آنها با همکاری هم نیروهای طلبه را از حوزههای علمیه کشور جذب لشکر میکردند و هنگام عملیات در هر گردان 5 تا 6 روحانی برای ایجاد نشاط و روحیه شجاعت فعالیت میکردند، کاری که به عقیده من امروز باید در دستگاههای اجرایی صورت پذیرد. در مدت فرماندهی من در لشکر ویژه 25 کربلا، بالغ بر 10 نفر از جانشینان و قائممقامان به شهادت رسیدند که از جمله آنها شهید «حاجحسین بصیر» است که همگی دارای شخصیتهای بزرگی هستند، اما شهید حاجحسین بصیر شخصیتی مقتدر داشت که وقتی جرقه انقلاب زده میشود، احساس تکلیف کرده، مواضع و شغل کشاورزی خود در فریدونکنار را رها میکند. او ابتدا به افغانستان میرود و به مبارزه با مجاهدین میپردازد و هنگام آغاز جنگ تحمیلی در جبهه ذوالفقاریه یعنی در سختترین نقطه جنگ با روحیه بالا و شجاعت مثالزدنی دشمن را مستأصل میکند.
اولین برخورد و آشنایی من با شهید حاجحسین بصیر در ذوالفقاریه صورت گرفت و دیگر تا زمان تشکیل لشکر 25 کربلا ارتباطی با یکدیگر نداشتیم.
* معتقد بود پیروزی از جانب کسانی است که شهادت را در یک قدمی خود ببینند حاجحسین بصیر نسبت به دیگران شخصیت بسیار تفاوتی داشت، در میان همه فرمانده گردانهای بنده، در لشکر 25 کربلا با همه شجاعت و مدیریتی که داشتند، شهید حاجبصیر در هیچ جلسهای نسبت به جیره غذایی که به گردان او اختصاص داده میشد اعتراضی نمیکرد، اما همیشه بر سر یک چیز حساس بود و آن هم در اختیار داشتن طلبههای بیشتر برای گردانهایش بود؛ چون حاج حسین معتقد بود پیروزی از جانب کسانی است که شهادت را در یک قدمی خود ببینند و این تنها توسط یک طلبه و روحانی میتوانست برای نیروها، آموزش داده شود. در عملیات فاو، شهید حاجبصیر هم نیروهای آبی و خاکی را هدایت میکرد و هم نیروهای غواصی را و با توجه به اینکه در این عملیات لشکر 25 کربلا از 4 تیپ تشکیل شده بود او در حد فرمانده تیپ عمل میکرد و در کنار آن نیز یک گردان غواصی هم دراختیار او قرار داشت. شهید حاجحسین بصیر در عملیات فاو در پاکسازی شهر، خطشکنی، ادامه نبرد با دشمن و حمله به لشکر گارد عراق نقش محوری داشت و به طور برقآسا به مواضع نیروهای مقابل لشکر گارد را در همان روز اول زمینگیر کرد. همچنین تعقیب لشکر گارد عراق، در شب دوم عملیات نیز تا کارخانه نمک برعهده حاجحسین بصیر بود. نیروهای ما در طول 80 روز عملیات فاو، رشادتهای زیادی انجام دادند، به طوری که بسیاری از آنها شیمیایی شدند که نمونه آنها همین شهید حاجحسین بصیر بود که قسمتهای مختلف بدنش در اثر شیمیایی تاول زده بود.حاجبصیر در عملیاتهای کربلای 4 و 5 نیز در کنار من نقش بزرگی ایفا کرد. در عملیات کربلای 10 در منطقه ماووت عراق و در عمق 30 کیلومتری داخل خاک عراق، من او را به عنوان جانشین محور تعیین کردم که ابتدا خط را شکستیم و سپس شهر ماووت را تصرف کردیم و مواضع به دست آمده از دشمن را کاملاً پوشش دادیم. در عملیات کربلای 10 که عملیات بسیار موفقی بود، با حادثه تلخی همراه بود و آن شهادت حاجحسین بصیر از جانشینان بسیار موفق و شجاعمان بود؛ دراین عملیات بود که پیمانه عمر حاجبصیر برای همیشه پر شد، شخصیتی که در دوران جنگ تحمیلی از ابتدا تا زمان شهادتش هیچگاه کمفروشی نکرد.
برای مثال در عملیات کربلای 5 در غرب کانال ماهی، حاجحسین همراه یک روحانی، 2 بسیجی و یک پاسدار یک گروه 5 نفری را تشکیل داد و در برابر فشار زیادی که به ما وارد میشد، به خط مقدم رفت، هنگامی که قصد باخبر شدن از وضعیت خط مقدم را داشتم با روحیه بالا پشت بیسیم به من گفت؛ به نیت 5 تن آل عبا دشمن را قلع و قمع میکنیم. به کار بردن این جمله برای این بود که نیروهای عراقی از تعداد نیروهای ما باخبر نشوند. در شرایطی که عراق با دو لشکر از نیروهای تکاور خود در حال حمله به ما بود، حاجحسین تنها با همان 5 نیروی خود یک تیپ هزار نفری عراق را زمینگیر کرد و مانع از پیشروی آنها شد و حتی تعدادی از آنها را کشته و به اسارت درآورده بود. من این صحنه را که یکی از معجزات دوران جنگ است، به عینه دیدم. *حاجی دعا کن داماد بشوم صبح روز شهادت در نزدیکی رودخانه چومان مصطفی که بین بانه و ماووت عراق قرار داشت، نشسته بودم، حاجحسین بصیر آمد و گفت؛ حاجی میخواهم بروم عقب؛ کاری دارم. وقتی که بعد از مدتی برگشت دیدم موهای سر و صورتش را اصلاح و استحمام کرده و حنا گذاشته بود؛ به شوخی به او گفتم "چه زیبا شدهای!" گفت "حاجی دعا کن داماد بشوم، یعنی به شهادت برسم." دستورالعمل کاری مربوط به آن شب را به او دادم. او نیروهای خودش را یک ساعت مانده به مغرب به سمت خط حرکت داد. در آن زمان حاجحسین جانشین لشکر ویژه 25 کربلا بود و برادرش هادی نیز جانشین او بود. حوالی ساعت 10:30 شب سوم اردیبهشت [سال 66] برادرش هادی با من تماس گرفت و گفت حاجبصیر با شیرسوار و خداد پیش خدا رفتند. به دلیل تبادل آتش سنگین و شرایط سخت و صخرهای بودن مسیر، دستور دادند بدن مطهرش کنار نیروهایش باقی بماند تا فردای آن روز آن را انتقال دهیم. آن شب نیروهای حاجبصیر در کنار بدن او عزاداری کردند و فردای آن روز قبل از طلوع آفتاب بدن حاجبصیر را که در ارتفاعات قمیش در بالای شهر ماووت عراق و در عمق 35 کیلومتری داخل خاک عراق بود از راه مالرو و به وسیله قاطر پایین آوردیم. بدن او در اثر خمپاره 60 از چند قسمت به شدت آسیب دیده بود، اما صورتش سالم بود و وداع من با یکی از بهترین جانشینانم در لشکر 25 کربلا در سه راهی گُلان بسیار تلخ بود. حاجحسین بصیر نسبت به خیلی از فرماندهان و جانشینان لشکر 25 کربلا، دارای ویژگیهای خاصی بود؛ او خدا را با تمام وجود پذیرفته بود و با توجه به اینکه تحصیلات ابتدایی داشت، اما ابعاد خداشناسیاش بسیار بالا بود. در دل او کلام و اعمالش طیب و طاهر شده بود و مصداق فرمایش خداوند متعال شده بود که میفرماید؛ "من مشتری چنین کسانی هستم". حسین بصیر کسی بود که حقیقت خدا را دیده و با تمام وجود درک میکرد و در یک کلام حاجحسین بصیر معاملهکننده با خدا و خلاصه شده در خدا بود. نظرات شما عزیزان: موضوعات مرتبط: برچسبها: |
| |
(function(i,s,o,g,r,a,m){i['GoogleAnalyticsObject']=r;i[r]=i[r]||function(){ (i[r].q=i[r].q||[]).push(arguments)},i[r].l=1*new Date();a=s.createElement(o), m=s.getElementsByTagName(o)[0];a.async=1;a.src=g;m.parentNode.insertBefore(a,m) })(window,document,'script','//www.google-analytics.com/analytics.js','ga'); ga('create', 'UA-52170159-2', 'auto'); ga('send', 'pageview'); |